پری ها ، دلنوشته های یک دختر
دلنوشته هایی برای زنان و دختران ، اشعار عاشقانه و مطالبی برای دختران 
نويسندگان

شاید سالها بعد وقتی ببینمت تو را نشناسم ،شاید سالها بعد که مرا ببینی مرا نشناسی . شاید سالها بعد که از کنار هم گذشتیم فقط حس آشنایی قدیمی بینمان باشد ولی دلیل 

آشنایی مشخص نیست. شاید سالها بعد که بوی عطرت را استشمام کردم انگار از یک دنیای دیگر آمده ام که این بوی قدیمی برایم یادآور خاطراتی باشد که به یادشان نمی آورم

شاید تو پسر کشاورزی بودی که هر روز گندمها را درو می کرد و همیشه بوی گندم می داد و من دختر فرش بافی که رنگ به رنگ نخ در تار و پود گذاشته و بافته ام. 

شاید تو درخت سروی بودی در کنار نهری ، شاید من نهری بودم که پای سروی بلند روان بودم . 

شاید تو دشتی بودی پر از گلهای زیبا ، شاید من تک درختی تنها در میان دشتی پر از گل بودم .

شاید من پرنده ای بودم که در بالاترین شاخه درختی لانه داشتم، شاید تو درختی بودی که لانه پرنده ای در بلندترین شاخه اش داشت.

شاید من آسمان آبی بودم ، شاید تو تکه ابری بودی در آسمان آبی.

شاید سالها بعد وقتی همدیگر را ببینیم حس آشنایی قدیمی بینمان باشد...


برچسب‌ها: آشنا گندم فرش آسمان گل درخت پرنده
[ شنبه 22 شهريور 1399 ] [ ] [ پری ها ]

سلام عزیزان دور و نزدیک 

از قدیم گفتن دوری و دوستی ، مگه وقتی نزدیک هم هستیم دوستی ها دوام نداره ؟ به نظر من دوری خوب نیست چون دلتنگی میاره درسته توی زمان ما دوری معنا نداره و اونقدر راههای ارتباط جمعی وجود داره که اصلا دوری حس نمیشه ولی اینکه بشینی رو به روی دوستت و به قول معروف فیس توو فیس حرف بزنی یا اصلا حرف نزنی و کنار هم بشینید ، یه چیزه دیگه است.  دعوا کردن ،

قهر کردن، گفتن و خندیدن، درد و دل کردن ، گریه کردن و حتی دلخور شدن همه اینا از مزایای نزدیک بودن با دوست هستش. امروز دوستی بهم پیام داد وگفت ماه نو رودیدی؟ گفتم نه . گفت هی میره پشت ابر و بعد میاد بیرون . گفتم اخه هوا ابره نتونستم ماه و ببینم ، گفت شدی اون ماه هی میایی و میری!!! خنده ام گرفت گفتم منو باش فکر کردم در باره ماه داری حرف می زنی .

 اخه بنده خدا مشکلی داشت و من نمی خواستم با تماس یا پیام دادن مزاحمش بشم ، توی دلم مراعاتشو کردم و این مراعات من باعث شد که گله کنه. اینو گفتم  برای اینکه دوری و گرفتاری زندگی فاصله رو بیشتر میکنه. چون وقتی من سراغ میگیرم ممکن دوستم کار داشته باشه یا برعکس. اما الان اگه از یه دوست راه دورم نظرشو بپرسید میگه : نخیر؛ اتفاقا با دوری بین دوستی فاصله

نمی افته و میگه هر کجا هستم، باشم. آسمان مال من است. پنجره ، فکر ، هوا، عشق، زمین ، مال من است. نمیشه باهاش بحث کرد و شکست نخورد. خب در مورد این قضیه هر کس نظری داره و نظر همه محترم. من نظر خودمو گفتم البته منظور من این نیست با هر کس که راه دوره دیگه دوستی نکنیم وقطع ارتباط کنیم ، من کلا با اصل این مثل که دوری و دوستی مشکل دارم.

و گرنه قرار نیست همه در کنارمون باشن  هرلحظه که اراده کردیم بتونیم ببینیمشون. خلاصه اینکه قدر دوستای راه دور و نزدیکمون رو بدونیم و مثل من گاهی ماه نشید و پشت ابر پنهان .

دوستی هاتون پایدار


برچسب‌ها: دوری دوستی قهر آشتی گریه ابر ماه عشق آسمان
[ یک شنبه 7 ارديبهشت 1399 ] [ ] [ پری ها ]

سلام دختران زیبا 

امروز که داشتم از شرکت بر میگشتم خونه،  از کنار یه زمینی که چند تا درخت داشت، رد شدم .توی این فصل سال پر از علفهای سبز و لاله های قرمز و گلهای ریز زرد و قشنگی میشه، اونقدر زیبا که وقتی داری رد میشی ناخودآگاه سرت بر می گرده سمتش و حرکت باد و توی علفهایی که به شکل گندم هستن می تونی ببینی .حس می کنی انگار یه ادم نامرئی که دستهای بلندی داره  علفها رو  به چپ و راست حرکت می ده .

بین اون حجمه سبز روشن و براق که به اطراف موج میخورن گلهای زیبا از دور مثل نقطه های قرمز و زرد و سفید چشماتو نوازش میدن. لاله های قرمز با اون جثه های کوچیکشون بهت لبخند می زنند و تو رو به سمت خودشون صدا میکنن. 

وقتی کنار زمین می ایستی و محو تماشای طبیعت زیباش میشی گذر زمان و حس نمیکنی و  اون موقع است که بچه بازیگوشی میشی که توی این موجهای سبز می دوه ، جیغ می زنه و با دستاش سر علفها رو نوازش میکنه، دولا می شه و به گلها نگاه میکنه و باهاشون حرف می زنه . بعدش دراز میکشه و به آسمون آبی بالای سرش نگاه میکنه و از توی اون پهنه آبی بلند پرنده ها رو می بینه که براش دست تکون میدن و اون هم با خوشحالی دستشو به سمتشون می بره ، انگار میخواد بگیرتشون.

خیلی وقت بود اون بچه رو اینقدر خوشحال ندیده بودم . یهو انگار کسی زد به پشتم ، برگشتم . زمان رو دیدم که داشت می رفت ، گفت نمیخواهی بری خونه ؟ بهش گفتم اخه تو چرا اینقدر مردم آزاری داشتم کیف میکردم .گفت تو مگه کار نداری ؟ مگه نمیخواهی بری خرید ؟  اگه همینجوری اینجا بایستی دیرت می شه پس اون بچه رو صدا کن و با خودت ببرش و گرنه باید تا غروب دنبالش بدویی .

حتی به کودک درونم رحم نکرد و نگذاشت تا بازی بکنه مجبور شدم بچه رو صدا کنم و بهش قول بدم یه روز دیگه میارمش تا حسابی بازی کنه . بعد سوار ماشین شدیم و رفتیم خرید.

 


برچسب‌ها: کودک درون گل لاله درخت آسمان باد طبیعت
[ پنج شنبه 4 ارديبهشت 1399 ] [ ] [ پری ها ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 24 صفحه بعد
.: Weblog Themes By موفقیت , انگیزه و علاقه در کسب درآمد :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ پری ها، ویژه دختران و زنان ایران زمین خوش آمدید
لینک های مفید
امکانات وب

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 10
بازدید هفته : 11
بازدید ماه : 161
بازدید کل : 8051
تعداد مطالب : 116
تعداد نظرات : 43
تعداد آنلاین : 1